دسته | روانشناسی و علوم تربیتی |
---|---|
حجم | 248 بایت |
صفحه | 86 |
فرمت | doc |
قیمت | 40500 تومان |
دانلود مبانی نظری و پیشینه تحقیق نظریه های فلسفی اخلاق عنوان این نوشتار است که در آن به بررسی (چارچوب) ادبیات نظری و پیشینه نظری پژوهش در تحقیقات داخلی و خارجی می پردازیم.
گونه شناسی نظامهای اخلاقی
علاّمه طباطبایی در تفسیر المیزان نوعی گونه شناسی از نظامهای اخلاقی ارائه میدهد. ایشان معتقدند علم اخلاق عبارت است از فنی که پیرامون ملکات انسانی بحث میکند، ملکاتی که مربوط به قوای نباتی و حیوانی و انسانی اوست تا فضایل آنها را از رذائلش جدا سازد و معلوم کند کدام یک بد، رذیله و مایه نقص اوست تا آدمی بعد از شناسایی آنها خود را با فضایل بیاراید و از رذایل دور کند. اصلاح اخلاق و تحصیل ملکات فاضله در دو طرف علم و عمل و پاک کردن دل از خوی های زشت با «تلقین علمی» و «تکرار عملی» ممکن است که خود اینها به دو طریق ممکن میشود که البته ایشان در ادامه راه سومی نیز بدان میافزاید که این سه عبارتند از:
«راه اول در نظر داشتن فوائد دنیایی فضایل و فوائد علوم و آرائی که مردم آن را میستایند. این طریقه همان طریقه معهودی است که علم اخلاق قدیم، اخلاق یونان و غیره بر آن بنا شده است و قرآن کریم اخلاق را از این طریق استعمال نکرده و زیربنای آن را مدح و ذم مردم قرار نداده که ببینیم چه چیزهایی در نظر عامۀ مردم ممدوح و چه چیزهایی مذموم است؟ چه چیزهایی را جامعه میپسندد و چه چیزهایی را جامعه نمیپسندد و قبیح میداند.
راه دوم از تهذیب اخلاق این است که آدمی فوائد آخرتی آن را در نظر بگیرد و این طریقه، طریقۀ قرآن است. اخلاق را از راه غایات اخروی، اصلاح و تهذیب میکند که یک یک آنها کمالات حقیقی قطعی هستند نه کمالات ظنی. این روش اصلاح اخلاق، طریقۀ انبیا است که نمونههای بسیاری از آن در قرآن آمده و نیز به طوری که پیشوایان ما نقل کردهاند در کتب آسمانی گذشته نیز بوده است.
راه سومی هم وجود دارد که مخصوص قرآن کریم است و در هیچ یک از کتب آسمانی که تاکنون به ما رسیده یافت نمیشود و نیز از هیج یک از تعالیم انبیا گذشته نقل نشده و نیز در هیج یک از مکاتب فلاسفه و حکمای الهی دیده نشده و آن عبارت است از این که انسانها را از نظر اوصاف و طرز تفکر طوری تربیت میکند که دیگر محل و موضوعی برای رذایل اخلاقی باقی نمیگذارد و به عبارت دیگر اوصاف رذیله و خوی های ناستوده را از طریق رفع از بین میبرد نه دفع؛ یعنی اجازه نمیدهد که رذایل در دل ها راه یابد تا درصدد برطرف کردنش برآیند، بلکه دل ها را آن چنان با علوم و معارف خود پرکرده که دیگر جایی برای رذایل باقی نمیگذارد. هرعملی که انسان برای غیر خدا انجام میدهد لابد منظوری از عمل دارد؛ یا میخواهد عزتی به دست آورد یا از نیرویی میترسد که میخواهد از شر آن محفوظ بماند. قرآن کریم هم عزت را منحصر در خدای سبحان کرده ان العزه لله جمیعاً و هم نیرو را منحصر در او کرده ان القوه لله جمیعاً و اگر براستی این دو قضیه برای کسی معلوم شود یعنی علم یقینی به آن داشته یاشد تمام بدی ها و پستیها از دلش شسته میشود.(طباطبایی،1364: 265-264)
ایشان با یادآوری همین بحث مینویسند: «مقتضای روش اول این است که نفس خود را اصلاح کنیم و ملکات آن را تعدیل نماییم تا صفات خوبی به دست آوریم. صفاتی که مردم و جامعه آن را بستایند. روش دوم نیز نظیر اولی است با این تفاوت که هدف و غرض در این دو روش متفاوت است. در روش اول جلب توجه و حمد و ثنای مردم و در دومی سعادت حقیقی و دائمی ولی هر دو در این معنا شریکند که هدف نهایی آنها، فضیلت انسان از نظر عمل است. ولی در روش سوم هدف از تهذیب اخلاق تنها و تنها رضای خداست. مقاصد نیز به تبع آن متفاوت است. عشق به جمال و زیباپسندی فطری بشر است. علاقه به محبوب به جایی میرسد که هیچ چیز را نمیبیند مگر آنکه قبل از آن و با آن خدا را میبیند و موجودات از مرتبه استقلال ساقط میشوند. پس صورت های علمی و طرز فکر چنین کسی غیر از دیگران است؛ برای این که دیگران به هر چیزی که نظر میکنند از پشت حجاب استقلال نگاه میکنند ولی او این حجاب را پسزده و این عینک را از چشم برداشته است. همچنین از نظر عمل با دیگران متفاوت است او از آنجا که غیرخدا را دوست نمیدارد قهراً جز تحصیل رضای او هدفی ندارد پس هدف او با هدف مردم متفاوت است چون او تاکنون مانند سایر مردم هرچه میکرد به منظور کمال خود میکرد، ولی حالا هرکاری میکند بدان جهت میکند که محبوبش دوست دارد.
نظام اخلاقی اول یعنی مکتب حکما و فلاسفه تنها به سوی حق اجتماعی و نظام اخلاقی دوم تنها به سوی حق واقعی و کمال حقیقی؛ یعنی آنچه مایۀ سعادت آدمی در آخرت است فرا میخواند، ولی قرآن کریم به سوی حقی دعوت میکند که نه ظرف اجتماع گنجایش آن را دارد و نه آخرت و آن خدای تعالی است. قرآن اساس تربیت خود را براین پایه نهاده که خدا یکی است و شریکی ندارد و این زیربنای دعوت اسلام است که بندۀ خالص بار میآورد و عبودیت محض را نتیجه میدهد و چقدر میان این سه روش فاصله است. محبت و عشق و شور، انسان محب و عاشق را به کارهایی وا میدارد که عقل اجتماعی آنها را نمیپسندد، چون ملاک اخلاق اجتماعی همین عقل اجتماعی است یا به کارهایی وا میدارد که فهم عادی ـ که اساس تکالیف عمومی و دینی است ـ آن را نمیفهمد(همان:طباطبایی،1364: 271-279)