این نوشتار مبانی نظری و پیشینه تحقیق احقاق حق جنسی می باشد. در بخش اول چارچوب و مبانی نظری احقاق حق جنسی تشریح می شود و در بخش دوم پیشینه نظری تحقیق احقاق حق جنسی در پژوهش های داخلی و خارجی مورد بررسی قرار می گیرد.

 


-7- تعاریف مفاهیم

1-7-1- تعاریف نظری احقاق حق جنسی

     احقاق حق جنسی: تلاش فرد در تامین حقوق خود در محدوده زمانی مشخص یا تحقیق بخشیدن به انتظارات درونی شده از خود از طریق تعامل با دیگران(تراویس و وایت، 2000).

 

 

1-7-2- تعاریف عملیاتی احقاق حق جنسی

     احقاق حق جنسی: نمره ای است که فرد از پرسشنامه احقاق جنسی هالبرت  کسب می کند.

 

 


احقاق حق جنسی
     خود آگاهی یا ناخودآگاهی زنان نسبت به این مسئله که آنان در احقاق جنسی و در نتیجه در عملکرد جنسی خود در به دست آوردن ارگاسمی کامل ناتوانند موجب تضعیف تعامل جنسی و عاطفی زوجین ،سست شدن مفاهیم ارزشهای خانواده، تمایل به برقراری رابطه جنسی غیراززناشوئی ،  رویدادن طلاق ،  بروز ازدواج های مجدد ، ایجاد تنش و بحران درجو خانواده و پیدایش مشکلات روانی یا روان تنی درفرزندان و زوجین می گردد (تراویس و وایت ،  2000).ادامه ی این احساس در زنان باعث بروز عزت نفس پائین وخود تحقیری و درنتیجه همانندسازی فرزندان دختر با الگوی تابع مادران خو د می گردد . 

 

 

     تغییر باورهای کلیشه ای جامعه درمورد تمایل و هویت واحقاق حق جنسی زنان که خواسته ای الهی ،  انسانی ومشروع است ، مستلزم تغییر چنین باورهای کلیشه ای جوامع در مورد تمایل و احقاق حق جنسی صحیح زنان  است . لذا احقاق حق جنسی ضعیف زنان می تواند ساختار خانواده را به عنوان خواستگاه و رشد سایر افراد جامعه مورد تهدید جدی قراردهد. دیدگاه بنیادگرا ،  معتقد است که زنان به شیوه ی ویژه ای صحبت می کنند، زیرا آنان زن هستند . نوع بیان و گفتمان زنان فاقد احقاق حق جنسی ودر جهت یاری وافزایش صمیمیت است (آنگر، 2001) .

 

 


     مورکوف وهمکاران نیز (1999)، احقاق حق جنسی را بر یک مفهومی کلی از احقاق بر پایه حقوق انسانها در خود مختاری مفهوم سازی کرده اند ، افراد بر بدن و شور جسمی خود دارای حق هستند و هرگز تحت اجبارهای اجتماعی به خود و دیگری اجازه نمی دهند تا به لحاظ جنسی بدن انها یا دیگری لمس شود به استثنای دست دادن درموقعیت های اجتماعی.
     همچنین تراویس و وایت ( 2000) در پژوهشهای خود روشن کرده اند که زنان با رد فعالیت های جنسی ناخواسته ، حفظ خود از بارداری ناخواسته و یا بیماریهای جنسی مسری به نوعی احقاق حق جنسی را مدنظر دارند . 

 

 


     اکثر مطالعات مقایسه ای از این دست روشن ساخته اند که فعالیت مثبت زنان در زمینه روابط جنسی و زناشویی به معنای واقعی کلمه بر تثبیت روابط زناشوئی و خانوادگی تأکید می کنند ، که به میزان زیاد به مسائلی همچون رضایتمندی از رابطه زناشوئی وابسته است.آیت و هالبرت (1993 )، در مطالعه ای دیگر به بررسی رابطه بین تمایل جنسی زنان و فراوانی فعالیتهای جنسی آنان پرداختند . زنانی که در رابطه ی جنسی از لحاظ فیزیکی مورد سوء استفاده قرار می گرفتند ، اگر چه به شدت در صدد بودند تا از هر گونه فعالیت جنسی بپرهیزند ، لیکن در مقایسه با زنانی که فیزیک آنها در رابطه ی جنسی از سوی همسرانشان مورد سوء استفاده قرار نمی گرفتند  فراوانی بالایی را در برقراری رابطه ی جنسی و فعالیتهای جنسی گزارش کردند . 

 

 

بدین ترتیب ، به اعتقاد این محققان سلطه و کنترل فعال مردان در تعیین رابطه ی بین تمایل جنسی و فراوانی فعالیتهای جنسی زنان عاملی موثر است. تمایل جنسی پایین یا تمایل جنسی بازداری شده ، 63 درصد از سوء عملکردهای جنسی را تشکیل می دهد که از این میزان 70 درصد آن در زنان تشخیص داده شده است.     گاتمن ( 1376 )، معتقدند که تمایل جنسی در مردان فرآیندی مداوم و تغییر ناپذیر است ، در حالیکه زنان تمایل جنسی خود را در نوسان زیاد و به صورت ادواری تجربه می کنند ( به نقل از هالبرت ، 1993 ) . 

     اگر چه تحقیقات نشان داده است که عوامل ارتباطی و تعاملی بر عملکرد یا به عبارتی بهتر بر تمایل جنسی زنان تأثیر گذار است ( هالبرت، 1993 ) ، ولیکن تحقیقات دیگری نیز نشان داده است که تمایل جنسی پایین زنان تا حدودی با اُرگاسم متقاطع و ادواری آنها وابسته است .